سفارش تبلیغ
صبا ویژن





درباره نویسنده
یک نفس هوای دردآلود - آتش عشق
م . روستائی
بیان شوق چه حاجت که شرح آتش دل / توان شناخت ز سوزی که در سخن باشد ...
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
دی 86
بهمن 86
اسفند 86
فروردین 87
اردیبهشت 87
خرداد 87
تیر 87
مرداد 87
شهریور 87
آبان 87
دی 87
فروردین 89


موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
یک نفس هوای دردآلود - آتش عشق

آمار بازدید
بازدید کل :240245
بازدید امروز : 43
 RSS 

 

 

 

دارد می رود بیرون ...می گوید : نمی آیی کمی قدم بزنیم ؟ پوسیدیم توی این خانه ...

حوصله ندارم . می گویم : نه ! برو به سلامت ... سلام من را هم به هوای آزاد برسان ...

نمی دانم لبخندش برای چیست ؟... به گمانش دارم شوخی می کنم ؛ ولی اصلاً حال و حوصله ی شوخی ندارم ... خیلی هم جدی گفتم ... نمی دانم چرا این روز ها این قدر زود دلم برای هوای تازه تنگ می شود . دلم می خواهد یک نفس عمیق بکشم و ریه هایم پر بشود از هوای تازه ... اما این روز ها ، نفس که می کشم همه ی وجودم پر از درد می شود ... انگار درد همه ی ادم هایی که توی این هوا نفس کشیده اند ، می آید می نشیند توی دلم ... هوای شهر پر از درد شده ... اصلاً سنگینی هوای شهر به خاطر درد های ادم هاست ... آدم هایی که می آیند و درد هایشان را توی این هوا خالی می کنند و سبک می شوند و می روند ... و من که به امید کمی ، فقط کمی هوای تازه  ، نفس عمیق می کشم ، وجودم پر از درد می شود ...

 

 

 

 

 



نویسنده : م . روستائی » ساعت 9:0 عصر روز جمعه 87 فروردین 23
نظرات شما ()